عصای دستم
سلام عزیزتر از جونم اومدم بهت یه خبر داغ داغ داغ بدم فقط اوخخخخخخخخ سوختم تو نسوزی مامانی جونم خوب جونم برات بگه امروز داشتم یه مقداری از عروسکهاتو جعبه میزدم که از خواب بیدار شدی و گفتی درشون بیار من میخوام جمعشون کنم حالا جمع کردنشون بماند که همه رو پرت میکردی تو کارتن و در آخر هم من نوشتم روی کارتن عروسک نیاز و شما گل دخترم خوندیش و بعد گیر دادی که منم باید بنویسم عروسک مامان هرچی گفتم آخه اینا مال من نیستن به خرجت نرفت که نرفت در آخر پیروز شدی اینم از عکسهاش لطف کن یه کلیک کن برو به ادامه اینجا نوشتی عروسک مامان فقط ببخشید مامانی جونم من سوادم دیگه در این حد نیست که بفهمم چی نوشتی دقیقا البت...